کد مطلب:225128 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:226

تکلم امام رضا بعد از وفات حضرت کاظم
در كتاب كشف الغمه از بعضی كتب مسطور است كه صفوان بن یحیی گفت چون حضرت ابی الحسن موسی بن جعفر به جنان جاویدان خرامان گشت حضرت امام رضا صلوات الله علیهم به كلماتی متكلم گردید كه ما بر آن حضرت بیمناك شدیم یعنی به كلماتی سخن فرمود كه جز امام نتواند زبان بگشود عرض كردیم همانا امری عظیم و كاری بزرگ آشكار می فرمائی و ما از گزند این طاغی بر تو بیمناك هستیم یعنی هارون الرشید كنایت از اینكه هارون الرشید جون این مراتب و مقامات و بیانات را در تو شناسا گردد در صدد هلاكت تو برآید.

فرمود «لیجهد جهده فلا سبیل له علی» هر چند می خواهد كوشش كند بكند او را بر من راهی نیست یعنی هر قدر می خواهد در خصومت و هلاكت من سعی و جهد بكند محل اعتنا نیست زیرا كه نمی تواند مرا آسیبی برساند، اشارت به اینكه ما خود بر تمام ما كان و ما یكون آگاهیم و می دانیم شادت ما بدست پسرش مأمون است.

بالجمله می گوید یحیی بن خالد با هارون گفت اینك علی پسر موسی بن جعفر است كه در مكان پدرش بنشسته و امر امامت را برای خویشتن دعوی می فرماید هارون در جواب گفت: آیا كافی نیست برای ما آنچه ازین پیش با پدرش به پای بردیم می خواهی تمامت ایشان را به قتل برسانیم.



[ صفحه 124]



در اصول كافی مسطور است كه یونس گوید در حضرت امام رضا علیه السلام عرض كردند تو با این كلام یعنی در باب امامت تكلم می فرمائی و شمشیر هارون خون می چكاند یعنی از شمشیر ظلم و ستم و غاصبیت هارون الرشید خون می ریزد و هر كس را بداند مدعی امر امامت و خلافت می باشد بقتل می رساند، فرمود ان الله وادیا من ذهب حماه بأضعف خلقه النمل فلو رامه البخاتی لم یصل الیه» خداوند را رودخانه از طلا است كه آن وادی ذهب را به ضعیف ترین مخلوق خود كه مورچه باشد حمایت و از طلب و طمع دیگران نگاهبانی می فرماید و اگر شترهای بختی قوی هیكل خراسانی آهنگش را نمایند با آن غلظت و درشتی و عظمت هیكل نتوانند به آن برسند، كنایت از اینكه چنین خداوند قادر قدیر بیچون تا گاهی كه بقای مرا در دار فنا فرموده باشد مرا از گزند هارون و امثال او نگاه می دارد.

و هم در آن كتاب مروی است كه چون حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام وفات نمود حضرت امام رضا علیه السلام ببازار و كوی و برزن درآمد گاهی كه قوچی و سگی و خروسی خریداری فرمود و چون این خبر بهارون بگذاشتند گفت از كار او ایمن شدیم یعنی معلوم گردید كه چنین كسی مدعی امری و مایه فتنه و فسادی نیست و آن حضرت نیز محض این كار این عمل را آشكار فرمود تا هارون الرشید از كید و خصومتش فرونشیند و مخالفان آن حضرت را زبان سعایت بسته گردد.

و از آن سوی زبیری نوشت كه علی بن موسی در سرای برگشوده و مردمان را بخویشتن یعنی به امامت خود دعوت می فرماید هارون گفت شگفت داستانی است كه علی بن موسی قچقار [1] و سگ و خروس خریدار می شود و درباره او چنین می نویسند.

همانا چون خورده بینان هوشیار نظر بر چنین خبر كنند معلوم می شود كه آنجا كه خدای خواهد كسی را بر آنچه مقدر ساخته باقی بدارد دشمن او حافظ او می گردد «لیقضی الله امرا كان معفولا».



[ صفحه 125]




[1] بصفحه 45 رجوع شود.